Friday, May 22, 2009

چرا...........

چرا.......
چرا اینقدر ماها بد شدیم؟؟؟؟
چرا دیگه کسی دلش به حال کسی نمیسوزه؟؟؟؟
چرا باید جوون 15 ساله ما روز شماری کنه که کی 18 سالش تموم میشه تا طناب دار ببوسه؟؟؟؟
چرا جوون 30 ساله با لیسانس باید بیاد دنبال کار تو شرکت ما و بگه جلو خانمم سر افکندم.من هر کاری داشته باشین میکنم؟؟؟؟
چرا وقتی یه ماشین با 3 نفر سرنشین که یکیشون هم بچس میزنه به پایه یه پل توی جاده اصفهان- تهران و اتیش میگیره وقتی ماشین پلیس 5 دقیقه بعد میرسه باید فقط نگاه کنه که اونا چطور کباب میشن؟چون یه کپسول اتیش نشانیم تو ماشین پلیس نیست......وقتیم آمبولانس میرسه بعد از 90 دقیقه بهش که اعتراض میکنیم چرا باید بگه بنزین نداشتیم.؟؟؟؟؟اره. اون بچه هم مثل پدر مادرش مرد....کاش میمردم اما این صحنه رو نمیدیدم.....
چرا جون 14 ساله باید شیشه ماشین پاک کنه تو خیابون تا خرج مواد مصرفیش در بیاد؟؟؟؟
چرا دخترها یکه کنار خیابونامون می ایستن نباید یه لحظه از دست ماشینهایی که قطار شدن پشت هم آروم قرار داشته باشن؟؟؟؟
چرا باید یه بچه تو این مملکت معتاد به دنیا بیاد؟؟؟؟
چرا........؟؟؟؟
چرا........؟؟؟؟
چرا........؟؟؟؟
این چراها واقعا دلم کدر کرده.کاش میشد از خدا کمک بخوایم نه از کس دیگه.چون فقط خداست که اونقدر بخشندس که میتونه ببخشدمون.............
اینها چیز هایی بود که شخصا برام اتفاق افتاده بود......یا حق

Free counter and web stats

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home